مینویسم؛ خوانده نمیشود
تازه از سفر برگشتم. امروز یه جورایی اولین روز کاری بعد از سفره. توی سفر هم تا جایی که شد تلاش کردم کار بکنم و تسکهای ضروری رو بهموقع تحویل بدم. بااینحال الان یه عالمه کار سرم ریخته.
میتونید تصور کنید بعد از 28 روز دوری از خونه و گذروندن کلی ماجرا حالا چقدر متمرکز موندن روی کار سخته. هزار تا فکر توی سرمه که باید براشون وقت بذارم. کلی متن و خاطره باید بنویسم. دربارۀ یه عالمه موضوع باید سرچ کنم و دل بیقرارم رو آروم کنم.
باز برای همۀ اینا به وبلاگ پناه میارم. وبلاگی که دنج و امن و صبوره. میشه توش یه عالمه کلمه و جمله و خط و پاراگراف نوشت، بیاینکه کسی شاکی بشه که «چه خبره بابا! کیه که بخونه» مهم نیست که خونده نشه. ماها، مایی که هنوز دل نکندیم از این فضای یادداشتنویسی توی وبلاگ، دیگه توقعی هم از مخاطبای رفته و بیحوصله و گرفتارمون نداریم. پس بهزودی بازم مینویسم. یه عالمه هم مینویسم؛ هرچند خونده نشه یا بهموقع خونده نشه!
سلام من خوندمپ
خاطرات سفرتون رو سریعتر بنویسید تا یادتون نرفته:)
ما هم میایم میخونیم
سلام و درود لادن خانوم عزیز
اولن رسیدن بخیر !
دیومن همینکه ب این مرحله رسیدی ک خوندن و یابموقع یا نخوندن نوشتهات ذهنت رو بیش از اندازهی معقول درپیر نمیکنه ، نشونهی خوبیه !
سیومن منتظر ثبت سفرنامهتون هستم !
چارمن شاد و سلامت باشی !
جالب بود