تولد دو بُعدی

+ ۱۳۹۹/۲/۲۷ | ۲۰:۳۸ | لادن --

با برادر زاده‌م تولد بازی می‌کردیم. روی تخته وایت برد یه کیک کشیدیم با پنج تا شمع و دو تا فشفشه و چند تا کادو. بعد شروع کردیم دست زدن و تولد مبارک خوندن. هر بار با رسیدن به " بیا شمعا رو فوت کن" با انگشتش یکی از شعله‌ها رو پاک می‌کرد و ما پنج بار این شعر رو خوندیم. بعد فشفشه‌ها آروم آروم پاک شد. بعد هم کادوها با آواز "باز شود دیده شود" یکی یکی پاک شدن و جای هر کدوم یه اسباب بازی کشیدم.‌ 

وقتی داشت می‌رفت خونه، خیلی جدی برگشت رو به من و با شوق گفت: عمه جان! خیلی تولد خوبی بود.

 

چرا دیگه نمی‌تونم مثل بچه‌ی آدم از یه تولد دو بعدی سر ذوق بیام؟

کتاب "ماخونیک"

+ ۱۳۹۹/۲/۲۱ | ۰۰:۱۷ | لادن --

<<۷ گفتم ماخو، اسم دیگری نبود پدرت انتخاب کند؟ آدم احساس می‌کند کسی می‌خواهد روی صورتت ناخن بکشد. الغیاث گفت خیلی هم قشنگ است. من که دوستش دارم. شکوه اسم‌های باستانی را دارد. مثل هوخشتره. گفتم خفه! تو خودت تا مشکل اسم عربی‌ات را حل نکرده‌ای حق نداری باستان گرا بشوی. گفت اسم من عربی نیست. گفتم عربی است. گفت اسمی که با فال حافظ گرفته شود نمی‌تواند عربی باشد، حتی اگر عربی باشد. گفتم خودت می‌فهمی چه می‌گویی؟ گفت الغیاث از جور خوبان الغیاث.>>

.....

<< هنگامه‌ غریبی بود. ماخونیک بر لبه‌ پرتگاه می‌رقصید و هزار افسوس که شاد و خندان می‌رقصید. آن روزها چشم جهانی به تو دوخته شده بود ماخو. و تو بی‌خبر یا بی‌خیال برای خودت زیر رطوبت نخل‌ها می‌چمیدی. گذاشته بودی تاریخ به جایت سپر بردارد، تیغ برکشد، خدنگ و ژوبین بیندازد، هزیمت کند، به هزیمت کند، تسلیم شود یا پیروز شود. جایی که تاریخ در جانی ریشه بدواند، اهلموغ و بعل‌زبوب و آلبالولو کیستند در میانه؟ هزارها نفر شبیه قطار مورچه‌ها رژه می‌روند تا تاری از وجود تو را بتنند. آن را خراب کنند، پاره کنند یا بسازند. همه هستند مگر خودت. خودت نیستی مگر پیامد رفتار و کردار دیگران. تاریخ مردمان را این‌گونه می‌کُشد. به صلابه می‌کشد، بر می‌کشد یا فرو می‌برد. این‌گونه اندوه از پشت زمین برمی‌خیزد.>>

 

 

با کتاب "ماخونیک" از پیج اینستاگرامی آقای احسان جوانمرد ( فیلم نامه نویس) آشنا شدم‌. متاسفانه از اون دست کتاباست که بین کتابای رنگارنگ و سطحی این روزا از دید خیلیا پنهون مونده. همون برخورد اول، اسم کتاب برام عجیب و جذاب شد. می‌دونستم با کتاب ساده‌ای طرف نیستم اما فکرش رو هم نمی‌کردم تا به این حد غریب و هیجان انگیز باشه. تقریبا متفاوت‌ترین کتابیه که تا به حال خوندم. 
 
اگر به ادبیات فارسی علاقه‌مند باشید و از خوندن بریده‌ی متون قدیمی فارسی مثل تاریخ بیهقی، مرزبان نامه، کلیله و دمنه و... که لابلای داستان چیده شده، نترسید مطمئنم ازش لذت می‌برید. همین جا بگم که حدود یک سوم اول کتاب واقعا برام گیج کننده بود اما خوشحالم ادامه دادم و شد یکی از بهترین کتابایی که خوندم. جاهایی از داستان به قدری جذاب بود که یه نفس می‌شد خوند و زمین نذاشت. حالا دیگه اگر کسی ازم پرسید: رمان ایرانی خوب چی خوندی؟ با اطمینان میگم: ماخونیک.

ابتدای کتاب، داستان توی زمان و فضاهای مختلفی روایت میشه و طول می‌کشه تا ارتباط بین این ماجراها مشخص بشه. یه جاهایی داستان خیلی واقعی، تلخ و دردناکه، یه جاهایی خیال انگیز و اسطوره‌ای و سورئال. شخصیت‌های داستان هر کدوم یه قصه برای خودشون دارن که وقتی پا به پای راوی پیش برید باهاشون  آشنا می‌شید و مثل قطعات یه پازل کنار هم می‌نشینن و در پایان با تصویر نهاییشون شما رو شگفت زده می‌کنن.
اینکه بگم کتاب رو خوب درک کردم یا بخوام براتون درباره‌ش بنویسم ادعای بزرگیه، پس بهتره نوشته‌م رو خلاصه کنم. من با دانش قبلی مختصر و برداشت شخصیم، حسابی ازش لذت بردم. امیدوارم شما هم این کتاب رو تهیه کنید، بخونید و از خوندنش لذت ببرید.

ماخونیک/ محسن فاتحی/ نشر آماره/ چاپ دوم ۱۳۹۶/ ۳۵۵ صفحه

زندگی با طعم لادن
about us
همیشه لادن بودم، از زمانی که اولین پست وبلاگی را منتشر کردم. شاید هم پیش‌تر! پیش از شناختن کلمه! کلمه همه‌ چیز بود و لادن چاشنی لحظه‌های زیستنم با کلمه‌ها!