یادداشت 213، آموزشی که در کار نیست

+ ۱۳۹۶/۵/۲۳ | ۱۴:۲۵ | لادن --

امروز تکرار خندوانه ی دیشب رو تماشا میکردم (البته کاملا گذری). مهمان برنامه که دکتر متخصص مغز و اعصاب بود نکات جالبی درباره ی مراقبت از ستون فقرات و راه های تشخیص عیب هایی توی اسکلت بدن افراد بیان کردن. نکات ساده ای که اگه به موقع تشخیص داده نشه ممکنه در آینده باعث بروز کلی درد و دردسر و هزینه ی درمان و هزار تا بدبختی دیگه بشه. بعد هم ابراز تمایل کردن که یه سری تست های غربالگری مربوط به این تخصص رو در مراکز پر جمعیتی مثل مدارس یا سرباز خونه ها انجام بدن (البته که به تعداد محدود).

داشتم به این فکر میکردم که چنین کاری چقدر ضروریه. اینکه ما راجع به ساده ترین کارها میتونیم و باید آموزش ببینیم و از بروز یه بخش از مشکلات به سادگی میشه پیشگیری کرد. یه نگاهی به آدمای اطراف یا حتی خودمون بیندازیم. کمرای قوز کرده، پاهای پرانتزی، کمردرد، ساییدگی مفاصل، زانو درد، درد گردن تا استخون کوچیکه ی انگشت پا. این درد و مشکلی که به راحتی پذیرفتیم و حتی به پیشگیری یا بدتر از اون درمانش فکر نمیکنیم و خیلی ساده گردن سن و سال میندازیم و نه عادت های بد و ندونم کاریامون. باز میرسم به اینکه توی آموزش لنگ میزنیم؛ باز سیستم آموزشی ضعیف و عدم ارتباط درستش با سایر سازمان ها به خصوص وزارت بهداشت.

این دیگه واکسن نیست که جنجال به پا کنیم که کارخونه های داروسازی وابسته به قدرتها توطئه کرده باشن تا هم پول به جیب بزنن و هم بلا سر جهان سومیا در بیارن. تستای ساده ی بررسی سلامت فیزیکی و بدنی و آموزش صحیحه.

یاد خاطره ی سوم دبیرستانم افتادم. همون طرح مسخره ای که برای مقابله با کم خونی (کمبود آهن) توی خانمای جوان راه انداخته بودن و بخشنامه فرستاده بودن که از هر مدرسه باید یه نفر آموزش ببینه. مدرسه ی ما هم معاون بد اخلاقمون رو فرستاد. خانم معاون با چند تا بسته ی مسخره ی فروس سولفات اومد تا کم خونی رو توی ماها ریشه کن کنه :)) هفته ای یه بار شنبه ها زنگ اول (آخه زنگ اول، دانش آموز ناشتا!) با یه پارچ آب و چندتا لیوان میومد و مجبورمون میکرد قرص رو به زور قورت بدیم. فاجعه ی انسانی بود. یادمه هر بار مینا بعد از خوردن قرص بالا میاورد (خب مشکل گوارشی یکی از عوارض شایع این قرصه) باز هفته ی بعد مجبورش میکردن بخوره. یه بارم وقتی خواست امتحان ریاضی نده که نخونده بود یه دونه قرص قبل از امتحان خورد و خودشو به مریضی زد.

یه کارایی میشه انجام داد و با تکرار و توضیح و تبیینش افراد جامعه رو نسبت به اهمیت توجه به اون امر آگاه کرد و با این آگاهی هم از خیلی از دردها پیشگیری کرد و هم از خیلی هزینه های وارد بر فرد و مملکت کم کرد. ولی خودمونیما بلد نیستیم، باور نداریم که میشه.

یادداشت 212، یه مثقال خوبی حتی

+ ۱۳۹۶/۵/۲۰ | ۲۲:۳۸ | لادن --

آدما رو از خوبی کردن ناامید نکنیم. خوبی رو با بدی جواب بدی همین چهارتا آدم خوبم از خوبیاشون پشیمون بشن، سنگ رو سنگ بند میشه؟ 



پستی دنیا اونجا معلوم میشه که جنگ بچه ها رو یتیم میکنه.

یادداشت 210، سیب، گندم یا آدامس هندوانه ای

+ ۱۳۹۶/۵/۱۶ | ۰۰:۰۱ | لادن --
_ تا حالا آدامس هندونه ای خوردی؟
+ آدامس هندونه ای؟
_ آره! آدامس با طعم هندونه
+ نچ

[سکوت]

_ ولی اگه بهت بگن حق نداری آدامس هندونه ای بخوری میدونی دنیا چه جهنمی میشه برات؟ دیگه تمام روزا و شبا فقط به طعم احتمالیش فکر میکنی. حس همه ی هندونه هایی رو که خوردی با همه ی آدامسای بی مزه و بدمزه ای که بی توجه جویدی و دور انداختی قاطی میکنی و فکر کردن به حسی که تجربه ش نکردی همه ی لذتای دنیا رو برات بی ارزش میکنه.

داش آکل

+ ۱۳۹۶/۵/۵ | ۲۳:۰۴ | لادن --

... داش آکل را همه ی اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال که محله ی سردزک را قرق میکرد، کاری بکار زنها و بچه ها نداشت، بلکه برعکس با مردم به مهربانی رفتار میکرد و اگر اجل برگشته ای با زنی شوخی میکرد یا به کسی زور میگفت، دیگر جان سلامت از دست داش آکل به در نمی برد. اغلب دیده میشد که داش آکل از مردم دست گیری میکرد، بخشش مینمود و اگر دنگش میگرفت بار مردم را به خانه شان میرساند. ولی بالای دست خودش چشم نداشت کس دیگری را ببیند، آنهم کاکا رستم که روزی سه مثقال تریاک میکشید و هزار جور بامبول میزد.



سه قطره خون/ صادق هدایت/ چاپ سوم/ 1433-1954

زندگی با طعم لادن
about us
همیشه لادن بودم، از زمانی که اولین پست وبلاگی را منتشر کردم. شاید هم پیش‌تر! پیش از شناختن کلمه! کلمه همه‌ چیز بود و لادن چاشنی لحظه‌های زیستنم با کلمه‌ها!