می‌نویسم؛ خوانده نمی‌شود

+ ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ | ۱۱:۱۷ | لادن --

تازه از سفر برگشتم. امروز یه جورایی اولین روز کاری بعد از سفره. توی سفر هم تا جایی که شد تلاش کردم کار بکنم و تسک‌های ضروری رو به‌موقع تحویل بدم. بااین‌حال الان یه عالمه کار سرم ریخته.

می‌تونید تصور کنید بعد از 28 روز دوری از خونه و گذروندن کلی ماجرا حالا چقدر متمرکز موندن روی کار سخته. هزار تا فکر توی سرمه که باید براشون وقت بذارم. کلی متن و خاطره باید بنویسم. دربارۀ یه عالمه موضوع باید سرچ کنم و دل بیقرارم رو آروم کنم.

باز برای همۀ اینا به وبلاگ پناه میارم. وبلاگی که دنج و امن و صبوره. می‌شه توش یه عالمه کلمه و جمله و خط و پاراگراف نوشت، بی‌اینکه کسی شاکی بشه که «چه خبره بابا! کیه که بخونه» مهم نیست که خونده نشه. ماها، مایی که هنوز دل نکندیم از این فضای یادداشتنویسی توی وبلاگ، دیگه توقعی هم از مخاطبای رفته و بی‌حوصله و گرفتارمون نداریم. پس به‌زودی بازم می‌نویسم. یه عالمه هم می‌نویسم؛ هرچند خونده نشه یا به‌موقع خونده نشه!

زن، بدن، مبارزه

+ ۱۴۰۲/۶/۲۶ | ۱۲:۰۳ | لادن --

چند شب پیش گلشیفته فراهانی مهمون یکی از برنامه‌های شبکه‌های اون‌ور آب بود. من سخت مشغول کار بودم و صدای تلویزیون مزاحم کارم بود. از طرفی کنجکاو شده بودم حرفاش رو بشنوم. پس پاشدم و رفتم برنامه رو دیدم.

دربارۀ روند کاریش صحبت می‌کرد و چی شد که پروژۀ سینمایی خارجی گرفته. چرا اولین بار بدون پوشش متعارف کشورش توی جشنواره خارجی ظاهر شده. اون انتخاب پوشش چه پیامدهایی براش داشته و چه مسیر رو گذرونده تا به امروز. از بدن زن گفت و حساسیت‌های بیش‌ازاندازه‌ای که به اون نشون داده میشه. از سینما، رفتار همکارهاش، مشکلاتی که توی ایران داشته و ... دربارۀ این گفت که از نظر اون بدن زن می‌تونه ابزاری برای مبارزه باشه ...

گلشیفته آدم مهمی توی سینمای ایران بوده و هست. توی ذهنم من هم همیشه آدم تحسین‌برانگیزی بوده. نمی‌تونم نقشش توی عالم بازیگری سینمای این سال‌ها رو نادیده بگیرم. کارهای درخشانی داشته که هر کدوم دورۀ خودشون حسابی توجه مخاطب‌ها رو جلب کرده. از این گذشته حرکت‌های جنجالی و رفتارهای غیرمتعارفش، نسبت به محیط کاری زنان در ایران، همیشه خبرساز بوده. بهم تلنگر زده. هشدار داده که بیرون از جعبه‌ای که ارزش‌ها، اعتقادها و باورهات رو توش نگه داشتی دنیای بزرگتری هم هست که هر رفتار و کنشی می‌تونه مفهوم کاملاً متفاوتی داشته باشه.

یادمه اون زمان که پرتره‌های برهنه‌ش بیرون اومده بود و توی شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌چرخید نمی‌تونستم درست درکش کنم. نمی‌دونستم باید با چه سنجه‌ای یا چه روش تحلیلی کارش رو ارزیابی کنم. می‌فهمیدم چیزی هست که به همین سادگی تحلیل‌های دم‌دستی «لخت‌شدن یه آرتیست جلوی دوربین برای جلب توجه» نیست. سطح حرفه‌ای گلشیفته بالا بود و کارهایی که توی اوایل دوران کاریش داشت هم بالاتر از خیلی‌های دیگه می‌درخشید. از دید من یه آرتیست به تمام معنا بود. هنر رو می‌فهمید و حرفی برای گفتن داشت. اصلا همین که می‌تونست توی فیلم‌های خارجی حضور داشته باشه و چنین مسیری ساخته بود نشون می‌داد باید کارش رو جور دیگه‌ای ببینم. 

اون روزا کم‌تجربه‌تر از اون بودم که بخوام روی چنین مسائلی عمیق بشم. اصولاً خیلی درگیر اتفاق‌هایی که یه‌شبه موضوع بحث همۀ اقشار جامعه میشه  هم نمیشم. فقط نشستم و گوش دادم. می‌شنیدم که مامان و آدم‌های اطرافم، که نظرشون برام مهم بوده، دربارۀ این ماجرا چی میگن.

گذشت و گلشیفته نشست جلوی دوربین و از اتفاق‌هایی گفت که به‌تعبیر خودش اون رو به تبعید کشوندن. حرف‌هایی که سال‌ها منتظر بودم از دهان خود آرتیست بشنوم. دلم می‌خواست خط فکریش و انگیزۀ کارهای جسورانه و ساختارشکنانه‌ش رو بشناسم. اما گفته‌هاش توی این مصاحبه همون چیزی بود که می‌خواستم بشنوم؟

راستش اون برنامه و حرف‌های گلشیفته به‌اندازه‌ای منظم، منسجم و تاثیرگذار بود که به‌نظر می‌رسید روی تک‌تک جزئیات حرف‌ها، اکت‌ها، نوع پوشش و احساساتش فکر شده. این لزوما بد هم نیست. سیر داستانی مصاحبه، بدون پرسش‌ و پاسخی که به حرف‌هاش جهت بده، گیرا و منسجم بود. همین برنامه رو دیدنی‌تر می‌کرد. شبیه به یه پرفورمنس تک‌نفرۀ عالی.

اما بدیهیه که بی‌دلیل این برنامه در چنین شبی پخش نمیشه. واضحه که باز هم پای درگیرکردن احساسات مخاطب در میانه. نمی‌خوام بگم کاملاً باهاش مخالفم یا موافق. فقط می‌دونم خوبه مصاحبه‌ش رو شنیدم. شاید برای اینکه حرف‌هایی که شنیدم توی ذهنم ته‌نشین بشه و بتونم خوب هضمش کنم بازم باید زمان بگذره؛ اما دوست داشتم تا همین مقدارش رو اینجا بنویسم. 

 

پ.ن: احتمالاً ادامه دارد...

دلم تنگ شده برای ...

+ ۱۴۰۲/۵/۳۰ | ۲۰:۰۳ | لادن --

دلم تنگ شده برای بی‌هوا بازکردن این صفحه و خالی‌کردن حرف‌های دلم توی این چهارگوش سفید وبلاگم. اما نوشتن دیگه برام مثل قدیما نیست. خیلی چیزا مثل قبل نیست. حالا یه لادن دیگه‌م؛ با سبک زندگی و خواسته‌ها و هدف‌های متفاوت. می‌بینی! همین حرفا شد چند تا جمله از یه پست وبلاگی. وبلاگ شخصی این‌جوریه دیگه! می‌تونی این چهارگوش خالی رو باز کنی و همزمان با تق‌تق کیبوردت و بلندبلند‌فکر کردن بی‌تکلف پُرش کنی و امیدوار بمونی که وقتی، بی‌وقتی، صبحی، آخر شبی گذرِدوستی، آشنایی، رهگذری به وبلاگت بیفته و بخونه که تو دلت تنگ شده بود برای بی‌هوا نوشتن. بعد اومدی و این صفحه رو باز کردی و بی‌هوا نوشتی.

اونم توی دلش بگه: منم همین‌طور لادن! بعد صفحه ارسال مطلب جدید وبلاگش رو باز کنه و بنویسه: دلم تنگ شده برای ...

لادن و چالش وبلاگی «من دیگر در جهان موازی»

+ ۱۴۰۲/۳/۲۱ | ۲۰:۳۳ | لادن --

یاسمن گلی توی یکی از پست‌های اخیر وبلاگش درباره تصوری که از «یاسمنِ جهان موازی» داره نوشته. یه جور چالش راه انداخته و دعوت کرده بیایم و درباره این موضوع پست بنویسیم. راستش من خیلی وقت پیش، حدود دو سال پیش، درباره این موضوع فکر کردم و متنی نوشتم که توی اپیزود دوم پادکست رادیونارنگی منتشر شد. موضوع اون اپیزود هم همین «جهان‌های موازی» بود. 

هنوزم وقتی اپیزود رو می‌شنوم از چیزی که نوشتم کیف می‌کنم. نه که بی‌نقص یا بی‌نظیر باشه، نه اتفاقا از نظر نگارشی و اصول روایی کلی ایراد بهش وارده؛ اما حرف دله. حرف دلی که امیدوارم به گوش هر کسی که برسه به دلش بشینه و از من گیس‌سفید بپذیره که «هر چقدر هم که منِ دنیای موازی ماها تلاش کرده باشه و تصمیم‌های بهتری گرفته باشه، در نهایت یه جایی می‌ایسته نزدیک به همین نقطه که الان هستیم.» باور ندارید؟ اپیزود دوم رادیو نارنگی رو بشنوید.

"RadioNarengi" رو می‌تونید با همین عبارت توی کانال تلگرام یا اپ‌های پادگیر مثل کست‌باکس، ساندکلاید یا پادبین جست‌وجو و پیدا کنید. گرچه من ارتباط چندانی با مالک این پادکست ندارم؛ اما خوشحال میشم رادیو نارنگی رو توی شبکه‌های اجتماعی توئیتر و اینستاگرام هم دنبال کنید. بلکه سر ذوق بیان و اپیزود جدید منتشر کنن. :)) 

 

پ.ن: اگر پادکست رو گوش دادید؛ خوشحال میشم نظر شما رو بدونم. پس برام بنویسید.

هر استراتژی‌ای که می‌چینی؛ به فکر دفاع هم باش

+ ۱۴۰۲/۲/۱ | ۱۰:۴۱ | لادن --

فصل پنج کتاب «چرا تا به حال کسی این‌ها را به من نگفته بود؟» درباره کارهایی توضیح میده که مثل بازیکنان دفاع تیم‌های ورزشی هستن. درباره اهمیت ورزش، تغذیه و معاشرت با دیگران میگه. کارهایی که اغلب اهمیتشون نادیده گرفته میشه و وقتی افسرده هستیم یا تحت هر نوع فشار روانی قرار داریم اول از همه قربانی میشن. 

داشتم با خودم فکر می‌کردم این سال‌های اخیر من بیش از هر چیز به اهمیت سیستم دفاعی خودم فکر کردم و براش قدم برداشتم. از ذره‌ذره ساختن رژیم غذایی مناسب با وضعیت بدنیم گرفته تا برنامه ورزشیم توی خونه و حفظ ارتباطم با دوستان از طریق شبکه‌های اجتماعی و چندین تلاش نسبتا ناکام برای حضور توی جلسات و فعالیت‌های فرهنگی حضوری شهرمون.

جدا از اینکه چقدر موفق بودم و چقدر نه! شناختن نسبی خودم و مسیری که احتمالا برای زندگی من مناسب‌تره بهم امیدواری میده. یادمه چند سال پیش یه جایی توی همین وبلاگ نوشتم حس موشی رو دارم که توی ظرف روغن افتاده و منتظره یه دست از غیب برسه و پس کله‌ش رو بگیره بکشه بیرون.

الان اصلا چنین حسی ندارم و خبری از موش‌بودن و ظرف روغن هم نیست. گرفتاری زیاد دارم؛ ولی باور دارم خودم به‌تنهایی از پسشون برمیام. راستش هیچ دستی در کار نبود. هیچکس به بود و نبود من اهمیتی نداد و نمیده. چه برسه به اینکه بخواد از اون شرایط چندشناک بیرونم بکشه. اما الان اینا اصلا برام مهم نیست. بعد از همه اون تجربیات بد امروز لادنی اینجا نشسته که دهنش سرویس شده ولی توی دلش فریاد می‌زنه:

«من هنوزم زنده‌م لعنتیا

زندگی با طعم لادن
about us
همیشه لادن بودم، از زمانی که اولین پست وبلاگی را منتشر کردم. شاید هم پیش‌تر! پیش از شناختن کلمه! کلمه همه‌ چیز بود و لادن چاشنی لحظه‌های زیستنم با کلمه‌ها!