چشم‌تون روز بد نبینه. چند روز پیش مهمان خانواده‌ای بودیم و من بس عجایب دیدم و شنیدم که دهانم دوخته شد. اما الان می‌خوام درباره‌ش بنویسم. ماجرا از این قراره که وسط مهمانی حرف از اوضاع و احوال این روزهای کشور به میون اومد. برام طبیعی بود که اون جو توئیتری و ایران اینترنشنالی بین زندگی مردم نباشه؛ ولی نه تا این حد بی‌خبری و منکر اصل ماجرا بودن! الله اکبر!

مثلا یکی از خانم‌های جمع که تازه چندسالی هست کارمند بانک شده و به‌شدت هم احساس موفقیت داره؛ می‌گفت: خب چیه آخه؟ مشکل همین یه تیکه پارچه‌ست که سرمون می‌ندازیم؟ بود و نبودش چه فرقی داره؟ سرمون می‌کنیم دیگه!

من: :|

فعالان حقوق زن: :|

آقایی که درآمد خوبی از شرکت نفت داره و خودش هم نمی‌دونه چی شد که این‌شکلی افتاد توی این ظرف عسل؟! می‌گفت: حالا اینا توی اخبار یه گوشه رو نشون می‌دن که چهار نفر جمع شدن و روش صداگذاری می‌کنن. مگه کاری داره؟

من: :|

جامعه دانشگاهی و آزاداندیشان: :|

خانم معلمی که از نظر عملکردهای فیزیکی و ذهنی سرعتی در حد حلزون داره و اصلا دنیا رو آب ببره ایشون رو خواب؛ می‌گفت: خداییش بعضی کارهاشون قشنگ نیست. ولی توی بعضی موارد خوب برخورد کردن. مثلا همین فیلتر اینترنت. چه‌قدر خوب شده نسبت به چند سال پیش. بچه گوشی رو برمی‌داشت می‌رفت توی گوگل. بلد هم که نبود همین‌جوری چهار تا حرف می‌نوشت. گوگل هم براش یه چیزای زشتی نشون می‌داد. الان خوب شده دیگه مثل قبل نیست. خداییش خوبه که نظارت داشته باشن به اینترنت.

من: :|

جامعه دیجیتال مارکتینگ و تولیدکننده‌های محتوای پلتفرم‌های آنلاین: :|

 

بچه‌ها!

با این اوضاع اصلا تصورتون از روزهای روشن آیندۀ نزدیک نباشه. گیریم که به اهداف کوتاه‌مدت هم رسیدیم. راه درازی داریم تا جایی که مردم با حق و حقوق خودشون آشنا بشن و بفهمن چیا ظلمه، چیا خدمت. پس صبور باشید. صبر چیز خوبیه :)