زندگی اون بیرون یه کمی فرق داره
زندگی اون بیرون یه کمی فرق داره. با چی؟ با اینکه توی شبکههای اجتماعی میبینیم و میخونیم. با اینی که توی اتاق امن دربستۀ خونه براش برنامهریزی میکنیم. با اونی که شبکه خبر میگه. با رویاهایی که توی سرمون میبافیم. یا فکرایی که بعد از خوندن یه کتاب و مزهمزه کردن استدلالهای نویسندهش توی ذهنمون میشینه. با خیلی چیزایی که غرقش شدیم و فکر میکنیم همۀ دنیاست، فرق داره.
اون بیرون دنیا یه رنگ دیگه است. منطق بیررحمانۀ خودش رو داره.
میدونی چی شد به این نتیجه رسیدم؟ تازه که نرسیدم؛ ولی اون لحظه که برام قطعیت پیدا کردم همون وقتی بود که پایین سنگ مزار خالۀ مامانم ایستاده بودم. زن صبوری که یک عمر تنها زندگی کرد و تنها رفت. زنی که غصههاش، دردِ دلاش، فکر و خیالاش دود قلیون میشد و حل میشد توی هوای سنگینی که توش نفس میکشید. همونطور که فکر و خیالای من کلمه میشه و حل میشه توی فضای مجازی آشفتهای که توش نفس میکشم. تمامقد ایستاده بودم روبهروی سنگ سفید و بلندی که همقد خودم بود. همقد سرنوشتم. انگاری فردای من بود که سرد و سنگی افتاده جلوی پاهام.
پیرزن همسایه داشت آروم گریه میکرد و با حسرت میگفت: «فقیر دختر نداره، سیش بِگروه. لیک بِزنه، بگه دِی عزیزوم. دی جوهونُم. بعدِ تو چه کُنُم؟! داغِت تِشُم زَ.»* یاد حرف همیشگی خاله افتادم. هر وقت بحث اذیتای یه بچۀ شر بود، یا دردسرهای پدر و مادرا، میگفت: «بِچه دشمن عزیزه. بِچه بدشم خوبه»
ایستاده بودم زیر تیغ آفتابی که یه طرف صورتم رو میسوزوند. داشتم یه چکه از حقیقت سوزان دنیای بیرون رو قورت میدادم و میفرستادم توی دنیای سرد و تاریک درونم. میبینی؟! زمین تا آسمون فرق داره با ژست «یه عقاب همیشه تنهاست» شبکههای اجتماعی. فرق داره با حرفی که همیشه با خودم میگم؛ «کاش بعد از مردنم منو یه جا خاک کنن که پای هیچ آشنایی بهم نرسه. کاش تنهام بذارن بالای کوهی، ته درهای، جایی».
داشتم کار میکردم الان. باز صدای سنج و دمام از سه کوچه بالاتر به گوشم رسید. احتمالا سوگواری یکی از قربانیهای متروپل باشه. قصۀ آدمایی که یهدفعه میذارن میرن و تو تا هستی باید جای خالیشون رو ببینی، نوای سنج و دمام، بوی حلوا و سنگ مزار یادم میاره که منطق زندگی اون بیرون یه کمی فرق داره!
*فقیر: مظلوم/ سیش بگروه: براش گریه کنه/ لیک: جیغ/ دی: مادر/ جوهون: قشنگ
تنهایی ترس داره؟ حس میکنم یه روی دیگه تلخی و ترسناکیش میتونه شیرینی و آرامش باشه
تنهایی یه آپارتمان شیک تو بالاشهر نیست یه ماشین شاسیبلند زیر پات نیست، جاده شمال و عشق و حال نیست.
تنهایی گاهی یه خونه خالیه که سکوتش دیوونه ات میکنه.
دق مرگت میکنه.
همونطور که عمه منو کرد، خاله تو رو کرد.
عمه من سرطان رو زمین زد اما حریف تنهایی نشد...