یک: خوردم به دوران بحرانی زندگیم. از هر لحاظ. جسمی، روحی، مالی، فکری، رفتاری حتی! خوبیش اینه تجربه دارم. وقتایی که استرس میاد سراغم، یا ترس از فردا تا آستانۀ فلج کردنم بالا می‌گیره، بلدم دوفردا بعد رو هم ببینم. بلدم دستپاچه نشم تصمیم یه‌طرفه با پیامدهای طولانی‌مدت نگیرم.

 

دو: دیروز یه وبینار شرکت کردم. گرچه خیلی برای الانم کاربردی نبود؛ ولی یه نور کم‌جون انداخت به مسیری که دارم ادامه‌ش می‌دم. اندازه دو سه قدم جلوترم رو روشن کرد. برای آدمی که از تیرگی مطلق می‌ترسه غنیمته. باید وبینارای آنلاین بیشتری شرکت کنم. به این صاف یه جا نشستن و دو ساعت غرق حرفای یه آدم دیگه شدن نیاز دارم. خیلی هم مهم نیست چی میگه، ادبیات باشه، روانشناسی یا مارکتینگ. فقط به اندازه‌ای برام جالب باشه که دچار پرش‌ذهن نشم کافیه.

 

سه: این ضعیف‌کردن و قطع‌ووصل‌شدن‌های اینترنت حسابی به‌همم ریخته. می‌دونی! حس آدم‌گرفتارهای داستان‌ها رو دارم که با بی‌خوابی‌های طولانی و تنش‌هایی مثل خاموش و روشن کردن چراغ و... مجبور میشن حرفی رو بزنن که حرف خودشون نیست یا وادار به سکوتشون میکنن. همون اندازه برای من فشار عصبی داشته. یه بخش زیادی از وقتم در طول روز صرف تلاش برای وصل شدن و اجرای تکنیک برای باز کردن سایت و سرویس‌هایی میشه که برای کارم بهشون نیاز دارم.

 

چهار: نمی‌دونم بازم دربارۀ شهرم بنویسم یا نه! گاهی میگم چه فایده وقتی این‌اندازه درک همه چیزش برای بقیه سخته و باورنکردنی. خانم توی کلیپ، وسط عزاداری و به سر و بدن زدنش، کِل می‌کشه. یه خانم اهل فکر و قلمی توی اینستاگرام با متن نسبتا خوبی برای این مصیبت می‌نویسه انگار این خانمه برای چند دقیقه فراموش کرده چی به سرش اومده. البته که من در چنین حالتی میرم و برای اهل اندیشه توضیح می‌دم که این کِل کشیدن جزئی از مراسم سوگواری برای عزیز از دست‌رفته‌شه، مخصوصا اگر جوان هم باشه.

یه دوست دیگه پیام احوال‌پرسی میده و سراغ ماجرا رو می‌گیره. منم تا جای امکان و باتوجه به دانسته‌هام از راست و دروغ اخبار رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی براش میگم. حرفا و پیامای بعدیش مطمئنم می‌کنه که گفته‌هام چندان اثری نداشته. توی توئیتر که رسما راه افتادم آدما رو بلاک می‌کنم، اون‌قدر که نوشته‌هاشون پرت و غرض‌ورزانه ست. آخه جماعتی که نمی‌دونن یزله چیه و چه معنایی داره و چه وقتایی انجام میشه برداشتن هر چی دلشون خواسته نوشتن. که چی مثلا؟ درگیری قومیتی راه بندازن؟ بعد این وسط کی سود می‌کنه کی ضرر؟

 

پنج: یکی از دوستان نوشته بود؛ توی این روزا چی شما رو سر پا نگه می‌داره که ادامه بدید؟ 

من؟ نمی‌دونم! شاید پیش‌بینی‌ناپذیر بودن آینده و جملۀ معروف اسکارلت اوهارا:

After all. tomorrow is another day.