احتمالا همه‌ی ما دور و برمون آدم‌هایی رو سراغ داریم که انگار همیشه توی رقابت هستن. از همسایه و بچه‌فامیل گرفته تا بازیگر و مدل لباس و هر کسی که دست کم در یک زمینه ازشون بالاتر باشه رو رقیب می‌دونن و زور می‌زنن بهش برسن. گاهی به همین هم بسنده نمی‌کنن و مدام بین بقیه هم رقابت ایجاد می‌کنن. این آدم‌ها همیشه پی برنده شدن هستن. کدوم آدم عاقلیه که ندونه و هشیار نباشه که نمیشه در همه‌ی حوزه‌ها برتر بود؟! بالاخره یکی زیباتره، یکی خوش‌تیپ‌تر، یکی توی روابط اجتماعی و عاطفی موفق‌تره، یکی خوره‌ی درس و دانشه و دیگری بازاری خوبیه و بلده خوب پول دربیاره. خلاصه هر کسی رو بهر کاری ساختن؛ به شرطی که به جای تمرکز روی بقیه، نگاهش به خودش باشه.

من هم متاسفانه دارم با یه دوجین از این افراد همیشه در میدان رقابت، زندگی می‌کنم. کافیه یکی ازدواج کنه، یکی مشغول به کار بشه، یه حرکت در راستای زیبا شدن بزنه و این جماعت چماق‌های همیشه آماده‌شون رو توی سر من همیشه بازنده بزنن. نه که من خودم رو بازنده بدونم! صادقانه‌ش اینه که بیش‌تر اوقات چنین حسی ندارم ولی برای این جماعت اینا مهم نیست، مهم نظر خودشونه. حالا هم که کرونا ویروس اومده و دست و بال ما رو از پیش هم بسته‌تر کرده و این جماعت رو حق به جانب‌تر.

فقط هم افراد نزدیکمون نیستن که دارن ما رو هل می‌دن توی رقابت‌هایی که مربوط به ما نیست و اصلا خواهانش نیستیم. رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی، بازار، صنعت مد و دنیای تکنولوژی و حتی سیستم سیاسی‌ای که توانایی نداره نظم و عدالت اجتماعی رو به درستی برقرار کنه هم بازیگردانان این بازی هولناک هستن. این جاست که کار گره می‌خوره. من فکر می‌کنم توی این هیاهو و بی سر و سامانی شاید بهترین راه پذیرفتن چیزیه که الان هست. اولین گام برای بهبود شرایط، پذیرش وضع موجوده. من می‌دونم توی بعضی از زمینه‌ها یه بازنده‌م. این پایان بازی نیست. این یه آغاز آگاهانه و هوشمندانه ست.

حالا که یکی از زمین‌خورده‌های بازی شوم افسردگی هستم و تا افسارم رها میشه می‌پرم توی دلش، می‌تونم با حسی نزدیک به اطمینان بهتون بگم چیزی که ما رو از حال خوب دور می‌کنه وارد شدن به همین میدان رقابته. لادنی که امروز توی ذهنش با لادنی رقابت می‌کنه که توی بیست سالگی برای این روز تصور می‌کرده، با لادنی که خانواده‌ ازش انتظار دارن، لادنی که جامعه‌ی سنتی می‌خواد باشه، لادنی که منت جامعه دانشگاهی رو بالای سرش داره و لادن ایده‌آلی که رسانه و جامعه ساخته یه لادن همیشه بازنده ست. حقیقت اینه که فقط یه لادن وجود داره. رقابت و خواسته‌ای اگر هست باید خواسته‌ی همین لادن باشه نه هیچ جامعه یا شخص دیگری.‌ من که میگم میشه هزار راه مختلف رو رفت و هر بار شکست خورد، حتی میشه از بازنده بودن و شکست خوردن راضی و خوشحال بود گرچه اصلا ساده نیست.  امروز دیگه می‌دونم به ازای هر شکست دردناکی، تجربه‌ای به دست آوردیم و راهی برای همیشه بسته شده. راهی که پس از مدتی به این باور رسیدیم که راه ما نبوده. اگر هر لحظه از زندگی رو یک مسیر دو انتخابی « آره یا نه» بدونیم، تا به اینجا مسیر زیادی طی کردیم. مثل تست‌های سخت کنکوری با رد گزینه جلو اومدیم و با کامیابی فاصله‌ی چندانی نداریم. کافیه از قدرت تحلیل و استدلالمون درست‌تر استفاده کنیم و گزینه‌ای رو انتخاب کنیم که درست‌ترین برای زندگی خود ماست. باورش برای خودم هم سخته ولی وقتی هر چه جلوتر می‌رم تصورم از اون چه می‌خوام و باید باشم شفاف‌تر و شخصی‌تر میشه مطمئن می‌شم راهی که اومدم درست بوده.