بیمارِ بی‌پرستار

+ ۱۴۰۳/۲/۱۱ | ۱۲:۵۹ | لادن --
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سفرنامه 02، قسمت چهارم، تهران، روز دوم

+ ۱۴۰۲/۱۱/۲۹ | ۰۹:۳۲ | لادن --

این پست همون‌طور که از عنوان پیداست ادامۀ مجموعه یادداشت‌هام از سفر اخیرمه که همه رو توی دسته‌بندی با عنوان «سفرنامه» یه‌جا ثبت می‌کنم. از کنارۀ وبلاگ می‌تونید این دسته رو پیدا کنید.

توی قسمت قبلی از مسیر سفر به مقصد تهران تا رسیدن به هاستل، تجربه‌های شب اول اقامتم توی هاستل و انقلاب‌گردی نوشتم. یه جاهایی اشاره به حس‌وحال خودم بوده و جنبه سفرنامه‌نویسی کمتر شده؛ ولی پست قبلی رو خیلی دوست دارم. یه ذره دلی شده!

این قسمت مربوط به روزیه که یکی دیگه از دوستان وبلاگی رو برای اولین‌بار دیدم و حدود سه ساعت از روز دومم رو با هم توی خیابون آزادی و حوالی میدان انقلاب گذروندیم. ناهار خوردیم و عصر همون روز هم رفتم یه جلسه داستان‌خوانی که توضیح کامل رو در ادامه می‌خونید.

continue

سفرنامه 02، قسمت سوم، تهران، روز اول

+ ۱۴۰۲/۱۱/۱۳ | ۱۸:۱۵ | لادن --

این پست ادامه دو تا پست قبلیه که خاطرات سفر اخیرم رو نوشتم. تمام پست‌های این مجموعه رو می‌تونید یه‌جا توی دسته‌بندی «سفرنامه» پیدا کنید.

قسمت قبلی از روزی نوشتم که با دوستم رفته بودم بیرون. از حال‌وهوای قدم‌زدن توی کلیسای وانک و میدون نقش جهان گفتم و این پست داستان اولین روز رسیدنم به تهرانه. این شما و این قسمت سوم ماجرای سفر لادن: 

continue

سفرنامه 02، قسمت دوم، اصفهان، محله جلفا

+ ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ | ۱۱:۳۵ | لادن --

توی پست پیشین، شروع کردم به نوشتن ماجرای سفر 28 روزه‌م به اصفهان و تهران. توی قسمت اول بیشتر از انگیزه سفر و چشم‌اندازی که نسبت بهش داشتم نوشتم. همین‌طور از اون چند روز اولی که مهمون خونه پدربزرگ و مادربزرگ بودم. این قسمت ماجرای روزیه که قرار بود برم یه جای دیدنی اصفهان رو ببینم و دیدار دوباره‌ای داشته باشم با یه دوست وبلاگی خیلی خیلی عزیز.

پس منتظر چی هستید؟ ادامه مطلب رو بخونید.

continue

سفرنامه 02، قسمت یکم

+ ۱۴۰۲/۱۱/۹ | ۱۳:۰۰ | لادن --

وقتی پا توی قایق می‌ذاری، با اولین قدم، یه حالت به‌هم‌خوردن تعادل ناگهانی رو حس می‌کنی. دلهره‌آورترین لحظۀ زدن به دل آب همون اولین لحظه‌ست. این همون‌جاییه که سفر من آغاز شد...

continue

می‌نویسم؛ خوانده نمی‌شود

+ ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ | ۱۱:۱۷ | لادن --

تازه از سفر برگشتم. امروز یه جورایی اولین روز کاری بعد از سفره. توی سفر هم تا جایی که شد تلاش کردم کار بکنم و تسک‌های ضروری رو به‌موقع تحویل بدم. بااین‌حال الان یه عالمه کار سرم ریخته.

می‌تونید تصور کنید بعد از 28 روز دوری از خونه و گذروندن کلی ماجرا حالا چقدر متمرکز موندن روی کار سخته. هزار تا فکر توی سرمه که باید براشون وقت بذارم. کلی متن و خاطره باید بنویسم. دربارۀ یه عالمه موضوع باید سرچ کنم و دل بیقرارم رو آروم کنم.

باز برای همۀ اینا به وبلاگ پناه میارم. وبلاگی که دنج و امن و صبوره. می‌شه توش یه عالمه کلمه و جمله و خط و پاراگراف نوشت، بی‌اینکه کسی شاکی بشه که «چه خبره بابا! کیه که بخونه» مهم نیست که خونده نشه. ماها، مایی که هنوز دل نکندیم از این فضای یادداشتنویسی توی وبلاگ، دیگه توقعی هم از مخاطبای رفته و بی‌حوصله و گرفتارمون نداریم. پس به‌زودی بازم می‌نویسم. یه عالمه هم می‌نویسم؛ هرچند خونده نشه یا به‌موقع خونده نشه!

زن، بدن، مبارزه

+ ۱۴۰۲/۶/۲۶ | ۱۲:۰۳ | لادن --

چند شب پیش گلشیفته فراهانی مهمون یکی از برنامه‌های شبکه‌های اون‌ور آب بود. من سخت مشغول کار بودم و صدای تلویزیون مزاحم کارم بود. از طرفی کنجکاو شده بودم حرفاش رو بشنوم. پس پاشدم و رفتم برنامه رو دیدم.

دربارۀ روند کاریش صحبت می‌کرد و چی شد که پروژۀ سینمایی خارجی گرفته. چرا اولین بار بدون پوشش متعارف کشورش توی جشنواره خارجی ظاهر شده. اون انتخاب پوشش چه پیامدهایی براش داشته و چه مسیر رو گذرونده تا به امروز. از بدن زن گفت و حساسیت‌های بیش‌ازاندازه‌ای که به اون نشون داده میشه. از سینما، رفتار همکارهاش، مشکلاتی که توی ایران داشته و ... دربارۀ این گفت که از نظر اون بدن زن می‌تونه ابزاری برای مبارزه باشه ...

گلشیفته آدم مهمی توی سینمای ایران بوده و هست. توی ذهنم من هم همیشه آدم تحسین‌برانگیزی بوده. نمی‌تونم نقشش توی عالم بازیگری سینمای این سال‌ها رو نادیده بگیرم. کارهای درخشانی داشته که هر کدوم دورۀ خودشون حسابی توجه مخاطب‌ها رو جلب کرده. از این گذشته حرکت‌های جنجالی و رفتارهای غیرمتعارفش، نسبت به محیط کاری زنان در ایران، همیشه خبرساز بوده. بهم تلنگر زده. هشدار داده که بیرون از جعبه‌ای که ارزش‌ها، اعتقادها و باورهات رو توش نگه داشتی دنیای بزرگتری هم هست که هر رفتار و کنشی می‌تونه مفهوم کاملاً متفاوتی داشته باشه.

یادمه اون زمان که پرتره‌های برهنه‌ش بیرون اومده بود و توی شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌چرخید نمی‌تونستم درست درکش کنم. نمی‌دونستم باید با چه سنجه‌ای یا چه روش تحلیلی کارش رو ارزیابی کنم. می‌فهمیدم چیزی هست که به همین سادگی تحلیل‌های دم‌دستی «لخت‌شدن یه آرتیست جلوی دوربین برای جلب توجه» نیست. سطح حرفه‌ای گلشیفته بالا بود و کارهایی که توی اوایل دوران کاریش داشت هم بالاتر از خیلی‌های دیگه می‌درخشید. از دید من یه آرتیست به تمام معنا بود. هنر رو می‌فهمید و حرفی برای گفتن داشت. اصلا همین که می‌تونست توی فیلم‌های خارجی حضور داشته باشه و چنین مسیری ساخته بود نشون می‌داد باید کارش رو جور دیگه‌ای ببینم. 

اون روزا کم‌تجربه‌تر از اون بودم که بخوام روی چنین مسائلی عمیق بشم. اصولاً خیلی درگیر اتفاق‌هایی که یه‌شبه موضوع بحث همۀ اقشار جامعه میشه  هم نمیشم. فقط نشستم و گوش دادم. می‌شنیدم که مامان و آدم‌های اطرافم، که نظرشون برام مهم بوده، دربارۀ این ماجرا چی میگن.

گذشت و گلشیفته نشست جلوی دوربین و از اتفاق‌هایی گفت که به‌تعبیر خودش اون رو به تبعید کشوندن. حرف‌هایی که سال‌ها منتظر بودم از دهان خود آرتیست بشنوم. دلم می‌خواست خط فکریش و انگیزۀ کارهای جسورانه و ساختارشکنانه‌ش رو بشناسم. اما گفته‌هاش توی این مصاحبه همون چیزی بود که می‌خواستم بشنوم؟

راستش اون برنامه و حرف‌های گلشیفته به‌اندازه‌ای منظم، منسجم و تاثیرگذار بود که به‌نظر می‌رسید روی تک‌تک جزئیات حرف‌ها، اکت‌ها، نوع پوشش و احساساتش فکر شده. این لزوما بد هم نیست. سیر داستانی مصاحبه، بدون پرسش‌ و پاسخی که به حرف‌هاش جهت بده، گیرا و منسجم بود. همین برنامه رو دیدنی‌تر می‌کرد. شبیه به یه پرفورمنس تک‌نفرۀ عالی.

اما بدیهیه که بی‌دلیل این برنامه در چنین شبی پخش نمیشه. واضحه که باز هم پای درگیرکردن احساسات مخاطب در میانه. نمی‌خوام بگم کاملاً باهاش مخالفم یا موافق. فقط می‌دونم خوبه مصاحبه‌ش رو شنیدم. شاید برای اینکه حرف‌هایی که شنیدم توی ذهنم ته‌نشین بشه و بتونم خوب هضمش کنم بازم باید زمان بگذره؛ اما دوست داشتم تا همین مقدارش رو اینجا بنویسم. 

 

پ.ن: احتمالاً ادامه دارد...

زندگی با طعم لادن
about us
همیشه لادن بودم، از زمانی که اولین پست وبلاگی را منتشر کردم. شاید هم پیش‌تر! پیش از شناختن کلمه! کلمه همه‌ چیز بود و لادن چاشنی لحظه‌های زیستنم با کلمه‌ها!