سه تا نقطه قرمز توی آسمون
برای من از یه تماس تلفنی صبح جمعه شروع شد. برای تو چی؟ انگار وسط یه خواب پریشونم:
صف نونوایی
دوتا خانم دوچرخهسوار درحال رکابزدن
انبار نیمهخالی
ایستگاه اتوبوس صنایع
سه تا نقطه روشن قرمز توی آسمون و... بوووووم!
مسواک خیس
یکی آستین تیشرتم رو میکشه
قفسههای خالی شیرخشک... قوطی خالیش
حس نوچِ نشستن روی قالی
شب، پتو، باد کولر آبی، صدای خنده
طاقچه بهجای یوتیوب
شک بیجا و صداقتهای ارجندیده
عروس داروخونه
بوی بنزالدهید
صورت نیمهسوخته
زونا
شیفت عصر
دودکشهای پوشونده
پیچ اول، نه! دومی!
طبقه پنجم آپارتمان ملاصدرا
یه دور کامل... تق.. تق... بهسرعت اوجگرفتن!
لاک نمازی دختربچه و آتورواستاتین
لاکتوس داره از پا درم میاره
قورباغه
آلومینیوم امجیاس
رگال خالی لباسهای توی کمد
تناردیه رفت
پیامکت رسید. مال من نه!
دونگ کافه رو ندادم
شریک دزد، رفیق قافله
نگاه خیره و مضطرب فلانی به بالا
اون بالا، درست بالای سرمون
رد سیاه کفش روی تن خیس سرامیک
ویز ویز
تونیک آبی، شال صورتی
راننده مزاحم...
پسرک، موش کور، روباه و اسب
حوصله نصیحت ندارم. دیگه دوستی نمیخوام. قد یه زندگی خستهم. کاش آروم بگیره این دنیا!