تولد دو بُعدی

+ ۱۳۹۹/۲/۲۷ | ۲۰:۳۸ | لادن --

با برادر زاده‌م تولد بازی می‌کردیم. روی تخته وایت برد یه کیک کشیدیم با پنج تا شمع و دو تا فشفشه و چند تا کادو. بعد شروع کردیم دست زدن و تولد مبارک خوندن. هر بار با رسیدن به " بیا شمعا رو فوت کن" با انگشتش یکی از شعله‌ها رو پاک می‌کرد و ما پنج بار این شعر رو خوندیم. بعد فشفشه‌ها آروم آروم پاک شد. بعد هم کادوها با آواز "باز شود دیده شود" یکی یکی پاک شدن و جای هر کدوم یه اسباب بازی کشیدم.‌ 

وقتی داشت می‌رفت خونه، خیلی جدی برگشت رو به من و با شوق گفت: عمه جان! خیلی تولد خوبی بود.

 

چرا دیگه نمی‌تونم مثل بچه‌ی آدم از یه تولد دو بعدی سر ذوق بیام؟

به اینا زنده م

+ ۱۳۹۸/۸/۱۰ | ۲۳:۱۳ | لادن --

عمه جان! من درس خودم رو میخونم، تو هم درس خودت رو بخون.

( و سرگرم نوشتن میشه)

 

 

کسی چه میدونه صدای به هم خوردن تنه ی مداد مشکی و قرمزش، موقع مشق نوشتن چه عشقی نصیب روح خسته م میکنه.

هم ناهار

+ ۱۳۹۸/۵/۴ | ۰۰:۲۰ | لادن --

+ شما ناهار چی دارید؟

- ما؟ قورمه سبزی. شما ناهار چی دارید؟

+ ما هم قورمه سبزی. اِ! هم ناهاریم! 

 

 

عاشق واژه سازیاشم. برادر زاده ی پنج ساله م.

دستاش

+ ۱۳۹۷/۹/۲۵ | ۱۹:۲۰ | لادن --

دستای کوچولو و یخ زده ش رو توی دستم می گیرم و میگم: الان که فصل آب بازی نیست. ببین چه یخ کردی. سرما میخوریا ! لبخند شرورانه ای تحویلم میده و میگه: بذار سردت کنم. بعد فوری دستاش رو میذاره روی گونه هام و از واکنشم خنده ش میگیره.

 به خاطر همین شیطنتاش، خنده ی نمکینش، کلمه های قلنبه سلمبه ش و دستای مهربونشه که بیش تر دوستش دارم. 

یادداشت 291

+ ۱۳۹۷/۶/۵ | ۰۱:۵۱ | لادن --

به خط خطیای روی میز اشاره میکنم و میگم: 

- این چیه؟ چه کاریه آخه؟ بزرگ شدی دیگه، داری میری کلاس اول. میدونی که اگه بخوای بنویسی یا نقاشی کنی باید برگه بگیری ازم. 

با یه دستپاچگی بامزه ای میگه: 

+ نه عمه جان! اینا رو اینجا کشیدم که هر بار دیدی یادت بیفته که من همیشه به تو فکر میکنم. 

 

محبت بعضی وقتها شکل نامتعارفی داره ولی همیشه دلنشینه. 

زندگی با طعم لادن
about us
همیشه لادن بودم، از زمانی که اولین پست وبلاگی را منتشر کردم. شاید هم پیش‌تر! پیش از شناختن کلمه! کلمه همه‌ چیز بود و لادن چاشنی لحظه‌های زیستنم با کلمه‌ها!