رنج + رنج + رنج +... 

حاصل عبارت بالا چیه؟

دوستی دارم که مدتیه درگیر بیمارستان و آزمایشگاه و رادیولوژی و این دکتر، اون دکتره. تازه یکی از پزشکا تشخیص وجود غدهی احتمالا خوش خیمی در بدنش داده. تلفنی جویای احوالش شدم. با کمال خونسردی دربارهی محل دقیق غده، جنسش، نادر بودنش و همهی جزییات مهمان ناخواندهی درون بدنش صحبت میکنه. تلاش میکنم جلوی بغضم رو بگیرم و بگو بخند کنم. موضوع گفتگو رو عوض می‌کنم و از کسب و کاری که سالهاست درگیر راه اندازیش هستن میپرسم. با کلی هیجان غیر قابل پیش بینی از پایان کار میگه. از اینکه تمام این چهار سال و چند ماه بعد از ازدواجشون چه جوری با صرفه جویی و قناعت و امید زحمت کشیدهن تا چنین روزی رو ببینن و الان از خوشحالی روی زمین بند نمیشه. 

دارم از تعجب شاخ در میارم از سر سختی، مقاومت، بیخیالی و صبر دوستم که لوسترین و نازک نارنجیترین دختری بود که میشناختم. یه بار دیگه شرایطش رو میسنجم. نه طعم فقر چشیده نه اختلاف خانوادگی، نه شکست عشقی خورده نه پی کار گشته که رنج بیکاری بدونه چیه. نه حقش خورده شده، نه مجبور به سکوت شده نه چشم پوشی از خطای دور و بریهاش. و برای اولین بار در حالی به مشکل برخورده که از جانب حمایت اطرافیان و احتمالا آیندهی شغلی و خانوادگی مطمئنه. نه! درسته. همه چیز این معادله درسته. رنج به تنهایی قابل تحمله. رنج + رنج هم همینطور. حتی رنج + رنج+ رنج هم.

اما رنج + رنج+ رنج+ رنج +... برابره با فشار طاقت فرسای روانی، با قرص اعصاب، با خشم، با بغض همیشه در گلو، با سکوت ظاهری و هیاهوی درونی، با زیر چشمای همیشه تیره، با بوی همیشگی سیگار، با آستانهی تحمل پایین، با زیر پا گذاشته شدن با ارزشترین ارزشات، با آتش بی هوا سرکشیده وسط خیابون، با پدر بی خبر از پسر، پسر بی خبر از پدر، با ناامیدی مطلق، با سر از شرم به زیر افتاده، با چشم به بیرون دوخته شده، با...

حاصل عبارت (رنج + رنج+ رنج+ رنج +...) سرسام‌آوره.