مصاحبه ( قسمت دوم)
این پست ادامهی نوشتهی پیشین با عنوان از ثبتنام آزمون استخدامی تا مصاحبه است. بهتره اول اون پست رو مطالعه بفرمایید.
3. صبح روز مصاحبه
طبق آدرس روی فرمی که دیروز بهمون داده شد محل مصاحبه رو پیدا کردیم. البته چند روز پیشتر برادرم یه سر اومده و کمی تحقیقات میدانی انجام داده بود. حدود ساعت هشت بود که رسیدیم کوچهی لادن. من این لادن بودن نام کوچه رو به فال نیک گرفتم و از این بابت حس خوبی داشتم. محل مصاحبه در واقع ساختمان پردیس فرهنگیان بود. یه ساختمان دو طبقه که بیشتر به مدرسه شبیه بود تا دانشگاه یا یک ساختمان اداری. اینجا باز تا رسیدیم حراست اسمم رو یادداشت کرد. شماره سیزده بودم. بازم خوب بود که نه خیلی اول بودم و نه آخرهای لیست. توی حیاط تعدادی صندلی با فاصله چیده بودن و نشستیم تا نوبتمون بشه و اسممون رو صدا بزنن. همین موقع بود که یه آقایی اومد و فرم شماره شش رو نشون داد و گفت کسانی که فرم رو از سایت گرفتن و دانلود کردن اون فرم قدیمیه و باید برن فرم جدید رو پرینت بگیرن. هنگامهای به پا شد و همه استرس گرفتن. بعد فهمیدیم یه کافینت همون نزدیکی هست. جمعیت داشت هجوم میبرد سمت در خروجی که من فرم خودم رو بردم به همون آقا نشون دادم. گفت: فرم شما جدیده. بقیه هم اومدن فرمهاشون رو نشون دادن. همه قدیمی بود. یادتونه توی پست قبل گفتم من اطلاعیه رو اولین بار از سایت استان اصفهان خونده بودم. ظاهرا فرم جدید رو هم از همون سایت دانلود کرده بودم که با فرم همه فرق داشت. خلاصه نشستم توی حیاط نسبتا خلوت تا بقیه برسن.
مصاحبه شروع شد و به ترتیب از روی لیست اسمها رو خوندن تا بریم توی ساختمان. منم نشسته بودم داشتم پیدیاف کتاب راهنمایی که دیروز اون خانمه برام فرستاده بود رو توی گوشی مطالعه میکردم که نوبتم شد. ورودی ساختمان دو تا میز و چهارتا صندلی، دو به دو توی یک ردیف، چیده بودن برای بررسی سوابق آموزشی و پژوهشی.
4. بررسی سوابق آموزشی و پژوهشی
نوبتم که شد نشستم روبروی خانمی که پشت میز نشسته بود. سلام و روز به خیر گرمی کرد. این برخوردش کمی حس خوب بهم تزریق کرد چون از پشت ماسک ما دسترسی به لبخند آدما نداریم و این کلمات هستن که باید احساساتمون رو منتقل کنن. فرم شماره شش رو خواستن. توی این فرم یه تعداد جدول بود که به هر کدوم امتیازی تعلق میگرفت. مجموع این امتیازها روی نتیجهی مصاحبه تاثیرگذار بود.
اول پرسید: توی دوران تحصیل در دانشگاه، شاگرد اول یا دوم رشتهتون بودی؟ المپیاد علمی رتبه آوردی؟ جشنوارههای علمی، فرهنگی، ورزشی رتبه اول و دوم داشتی؟
جواب من: خیر، خیر، متاسفانه بازم خیر.
هر کدوم از این گزینهها امتیاز خاص خودش رو داشت که کم هم نبودن. پس شمایی که الان این متن رو میخونی اگر دانشجو هستی این ملاکها رو مد نظر داشته باش. ( زمان ما کسی نبود بهمون بگه) تا اینجا شد سابقههای آموزشی.
صفحه دوم این فرم، مربوط به کارهای پژوهشی بود. من مقاله و پایاننامه رو برده بودم. کپی صفحه امضاهای اساتید رو از پایاننامه میخواستن به اضافهی صفحهی چکیدهی پایاننامه رو. اینا رو با اصلش مطابقت دادن و گرفتن، به اضافهی دو صفحه اول مقاله رو. البته قبلش گفتن که اسمت رو با گوشی توی گوگل سرچ کن و حتما باید مقالهت بالا بیاد و اسمت اونجا باشه تا مقاله آیاسآی اینجا پذیرفته بشه. مقالهها، سمینارها و دورههایی که از طریق گوگل قابل اثبات نبود رو هم نمیپذیرفتن. منم زودی اسمم رو زدم توی گوگل اسکولار و نشون دادم و دقیق نگاه کرد و با نسخه چاپی مطابقت داد و گرفت. اینجا اگر تعداد مقالات ثبتشده بیشتر بود تا سه تاش رو میشد امتیاز جداگانه گرفت. مجموعا میشد دوازده امتیاز. مقالات داخلی و کتاب چاپ شده هم امتیاز داشت. اگر کتاب چاپ شده دارید، اون صفحهی شناسنامهی کتاب که شماره ثبت کتابخانه ملی داره رو کپی بگیرید و ببرید و اصل کتاب رو هم همراه داشته باشید. بعد از مطابقت دادن، کپی رو به مدارکتون اضافه میکنن. یه نکته اینکه مقاله مرتبط با رشتهشغل امتحانی چهار امتیاز داشت مقاله غیرمرتبط دو امتیاز. در کل هر چی دارید ببرید. یا توی این مرحله امتیازش رو میگیرید یا به داورها نشون میدید و اونجا توی فعالیتهاتون ثبت میشه.
همینجا یه چیزی تعریف کنم. نفر پیش از من یه خانمی بود که چند سال سابقه تدریس در دانشگاه داشت. چندین مقاله داخلی و خارجی و دو جلد کتاب و کلی گواهینامه و لوح تقدیر و ... به اندازهای مدارک داشت که حجم کاغذهای کپی مدارکش منگنه نمیشد. قشنگ کرک و پرم ریخته بود که یا خدا! این جور رقبا باشن که من تا آخر عمر باید بیکار بمونم. البته خیلیها با لیسانس اومده بودن و همون امتیاز پایان نامه و مقاله رو هم نگرفتن. هنوز نتایج اعلام نشده و منم نمیتونم در اینباره بیش از این نظر بدم. اینم بگم اومدم خونه یادم افتاد من دبیرستان یه بار توی مسابقه علمی استانی اول شده بودم و مدارکش رو یادم رفته بود ببرم. باز تاکید میکنم شما هر چی دارید همراه ببرید. کمینه فایدهش اینه ته دل رقبا رو خالی میکنید با حجم افتخاراتتون. من هیچ وقت هدفم استخدام توی یه مرکز دولتی نبوده به همین دلیل هیچ وقت خودم رو به دردسر رزومه جمع کردن ننداختم ولی با تجربه الانم میگم آدم عاقل باید برای خودش شانس هر تصمیم و تغییری رو باقی بذاره پس اگر هنوز براتون مقدوره سعی کنید سوابق پژوهشی خوبی جمع کنید. گاهی رقابت به اندازهای نزدیکه که یه رزومهی قوی شانستون رو بالا میبره.
صفحه بعدی فرم هم مربوط به مدرک معتبر زبان و کامپیوتر بود که باز این مدارک رو هم به سختی میپذیرفتن و امتیاز میدادن. بعد یه جمع کل زدن و اون فرم رو دادن دستمون تا برای مرحله بعد آماده بشیم. اون آقایی که اسممون رو صدا زده بود که وارد ساختمان شدیم اینجا شماره اتاق مصاحبه رو بهم داد. اتاق 112 بودم. در مجموع پنج اتاق بود. اتاق 112 میشد طبقه بالا. از پلهها بالا رفتم و دم در اتاق منتظر نشستم.
5. پیش از ورود به اتاق مصاحبه:
طبقه بالا چهارتا اتاق مصاحبه بود. اتاق پنجم پایین برای کسانی بود که ناتوانی جسمانی داشتن و من دیده بودم که خانمی که مشکل حرکتی داشت از اتاق بیرون اومد و یک خانم دیگه که پاش شکسته بود رفت توی اتاق. توی راهروی طبقه بالا کنار در هر اتاق یک صندلی بود و یک نفر در انتظار که نفر پیشین بیرون بیاد و نوبت مصاحبهش سر برسه. توی اون مدت که من اون جا نشسته بودم سه نفر از اتاقها بیرون اومدن. همگی هیجانزده و نسبتا خوشحال بودن و به نفر بعدی انرژی میدادن و راهنمایی میکردن. از این بابت جو خوبی بود. راهنمایی میکردن و بهشون چند تا نکته تذکر میدادن. احساسم این بود فضای درون اتاق گرم و راحت باشه. در همهی اتاقها بسته بود به جز در اتاق 112. از توی اتاق، صدای مصاحبهشونده میومد ولی صدای مصاحبهگرها رو نمیشنیدم. در واقع من فقط جوابها رو میشنیدم نه سوالات رو. اینجا کمی استرس داشتم کمی هم احساس خوابآلودگی چون راهرو سرد و نسبتا تاریک بود. خدا رو شکر به خاطر کرونا ماسک گذاشته بودیم و کسی متوجه خمیازهای پیاپی من نشد. احساس کردم کمی از تمرکزم رو از دست دادم و این علت اضطراب و استرسم بود.
بالاخره بعد از حدود بیست دقیقه انتظار، خانمی که توی اتاق در حال مصاحبه بود بیرون اومد. برخلاف بقیهی مواردی که دیده بودم خیلی آروم بود و با من اصلا صحبت نکرد. فقط من بهش گفتم: « موفق باشی». اونم خیلی آروم جواب داد. حسم بهم میگفت اوضاع این اتاق 112 با سایر اتاقها کمی متفاوته و کماکان فکر میکنم یکی از سختترین مصاحبهها رو اون روز من تجربه کردم. خلاصه دو دقیقه گذشت و دیدم کسی چیزی نمیگه و صدا نزدن خودم پا شدم برم توی اتاق. از اونجا که در باز بود برای اجازهی ورود نیاز به در زدن نبود و به محض قرار گرفتن مقابل چارچوب در با یکی از مصاحبهگرها روبرو و به داخل اتاق دعوت شدم.
قسمت سوم و آخر این مجموعه پست فردا منتشر میشه. سوالی داشتید در خدمتم.
چقدر خوبه که تجربه هات رو به اشتراک میذاری لادن جان.
راستی من همیشه خوندم که برای داشتن یه مصاحبه ی خوب بهتره که اولین نفر یا آخرین نفر باشیم چون میگن مصاحبه گرها همیشه اولین ها و آخرین ها رو بهتر از بقیه به خاطر میسپارن. نظر خودت چیه؟ این حرف چقدر به واقعیت نزدیکه؟
این داستان ادامه دارد...
😁😁😁
پست خوب و مفیدیه
مشتاق ادامهاشم :)