از ثبت نام آزمون استخدامی تا مصاحبه ( قسمت اول)
یکی از مراحل مهم برای کسب یک موقعیت شغلی، گذروندن مصاحبهی حضوریه. از اون جا که این مرحله کمی شخصیه و به صورت فردی انجام میشه، اغلب مثل یک تجربهی عجیب و کمی غیرقابلپیشبینی اضطرابآوره. دست کم برای من و تعدادی از دوستان نزدیکم که اینجوری بوده. به همین دلیل تصمیم گرفتم این تجربه رو با تمام جزییاتی که پس از گذشت چند روز به یاد دارم به طور مفصل بنویسم. مایلم این تجربه هم برای تجربههای بعدی خودم ثبت بشه، هم این امید هست که برای دیگران بتونه مفید و جالب باشه.
1. اعلام نتایج:
دی ماه 99، هشتمین آزمون استخدامی دستگاههای اجرایی، بالاخره بعد از کلی به تعویق افتادن و اخبار ضد و نقیض برگزار شد. من، با مدرک کارشناسی ارشد شیمی آلی برای شغل دبیری علوم تجربی توی این آزمون شرکت کرده بودم. البته دبیری شیمی هم بود ولی چون میخواستم توی شهر خودمون بمونم دبیری علوم رو انتخاب کردم. یازدهم بهمن 99 نتایج اولیه توی سایت سنجش اعلام شد. توی کارنامهم با رنگ سبز نوشته شده بود:
داوطلب گرامی با توجه به نمره کل نهایی مرحله اول، شما برای طی مرحله بررسی مدارک معرفی میشوید.
توی این مرحله بنا بر گفتههای مسئولان آموزش و پرورش و سازمان سنجش، افراد سه برابر ظرفیت موجود برای مرحلهی بررسی مدارک معرفی میشن. این یعنی رقابت هنوز تمام نشده. دارم خیلی باجزئیات میگم. خودمم واقفم به این مسئله ولی باورتون بشه یا نه، به وقتش آدم دوست داره بدیهیترین نکات رو هم بپرسه و مطمئن بشه. منم کارنامه رو برای برادرم فرستادم که چک کنه مرحله آزمون قبول شدم. پس شما ضمن حفظ صبوری، در این موقعیت که قرار گرفتید تمام دفترچه راهنماها و متن اطلاعیههای سنجش رو هم با جزییات بخونید.
اطلاعیهی سنجش میگفت که داوطلبهایی که به مرحلهی بعد راه پیدا کردن باید از سایت سازمان مورد نظر استان خودشون جویای زمان مصاحبه و تشکیل پرونده باشن. منم همون لحظه اول رفتم سایت آموزش و پرورش استانمون رو چک کردم و چون هنوز اطلاعیه نزده بودن، از لینکهای صفحه اصلی رفتم به سایت آموزش و پرورش استان اصفهان و اطلاعیهی اونها رو خوندم و فرمهای لازم رو هم از همونجا دانلود کردم. ( بعدا به این فرمها برمیگردم. )
جمعه عصر داشتم غر میزدم که چرا سایت آموزش و پرورش استان، هنوز اطلاعیه نداده که یه هو دیدم اطلاعیه توی سایت هست و تاریخش هم مربوط به چند روز پیشه. به اندازهای استرس گرفتم که نمیتونستم از جدول زمانبندی سر در بیارم و گیج و مضطرب به داداشم گفتم: وای! بدبخت شدم همین فردا باید مدارک رو ببریم. حالا من هم نه مدرک کارشناسی ارشد رو از دانشگاه گرفته بودم، نه پایاننامه دستم بود، نه عکس سه در چهار داشتم و نه هیچ آمادگی لازم. داداشم چک کرد و گفت: طبق این جدول متقاضیان آموزگار ابتدایی روز اول باید برن. تو مگه دبیری علوم نیستی؟ دیگه یه ذره نشستیم برای آموزگارهای ابتدایی بینوا که شنبه صبح اولین گروه بودن دل سوزوندیم و بعدش برای دو هفته بعد که نوبت من بشه برنامهریزی کردیم.
کاری که در قدم اول باید انجام میشد آمادهسازی مدارک لازم بود. صبح شنبه زنگ زدم دانشگاه و استادها و اینور و اونور که مطمئن بشم گواهی پایان تحصیلم بعد از این همه مدت صادر شده یا نه. خلاصه با کلی پیگیری و کمک دوستان، استاد راهنما و دانشجوهای استاد که الان و توی همین شرایط کرونایی در حال کار توی آزمایشگاه دانشگاه هستن و... قرار شد من دو قطعه عکس سه در چهار و یک عدد تمبر ملی پست کنم دانشگاه تا مسئول فارغ التحصیلی برام مدرکم رو پست کنه. این شرایط به خاطر کرونا ست و در سایر اوقات اصل مدرک یا گواهی موقت رو فقط حضوری به خود شخص تحویل میدن.
همون شنبه صبح رفتم اداره پست که تمبر بگیرم و با عکس بفرستم دانشگاه. با تاکسی سرویس رفتم که زود برسم و حتما همین امروز نامهم ارسال بشه. نگو تمبر ملی رو باید از بانک ملی میگرفتم که نزدیک خونهمونه. قبلا برای گواهی موقت کارشناسی از بانک ملی دانشگاه گرفته بودما ولی این بار یادم رفته بود. خلاصه اون جا که تاکسی گیرم نیومد و مجبور شدم این مسیر رو پیاده برگردم و باز دوباره با تاکسی برم پست. حالا جالب اینکه داداشم یه آشنا پیدا کرد شهر دانشگاه ارشدم و اون گفت که فایل عکس سه در چهار اسکن شده رو براش بفرستیم. بعد همونجا برد آتلیه عکاسی، پرینت گرفت و برد دانشگاه و همون روز رسوند دست مسئول فارغ التحصیلی دانشگاه تا مدرک رو آماده کنن. این پست رفتن منم فقط محض احتیاط بود.
حالا مشکل بعدی پایاننامه ست که هیچ نسخهی کاغذی ازش ندارم و صفحه امضاهاش رو هم لازم دارم. دوباره زنگ زدم به استاد راهنمام که یا اون نسخه پایاننامه که پیش شما امانت گذاشتن یا نسخه خودتون رو برام بفرستید و ایشونم همکاری کردن و یکی از دانشجوهاشون زحمت ارسالش رو کشیدن و بعد از کلی ماجرا به دستم رسید. توجه کنید من دارم ماجراهای شخصیم رو هم حذف میکنم. اینها رو هم نوشتم چون خیلیها رو دیدم مثل خودم درگیر مدارک بودن. توی این چنین شرایطی سعی کنید هول نشید و از تجربهها و نظرات دیگران کمک بگیرید.
چالش مهم و سخت بعدی برگهی استشهاد محل سکونت ده ساله بود. من توی ثبت نام گزینهی بومی رو زده بودم و حالا باید ثابت میکردم که بومی این شهر هستم. کلا سه تا شرط برای بومی بودن وجود داره که یکی محل تولد فرد باشه، یکی سالهای تحصیلت توی مدرسه و سومی همین که سه نفر امضا بدن تو توی ده سال گذشته توی اون شهر بودی و این فرم به تایید کلانتری محل هم برسه. خلاصه این فرم رو هم بردیم سه تا آشنا تایید کردن و آماده شد.
حالا نوبت آماده شدن برای جلسه مصاحبه بود. هر کسی یه چیزی میگفت و کلی استرس جدید تزریق میکردن. این جا یکی از دوستان مجازی وارد عمل شدن که خیلی بهم کمک کردن و از همین تریبون مجدد ازشون تشکر میکنم. توی کانال تلگرامم نوشته بودم که آزمون رو قبول شدم و از دوستان کمک خواسته بودم که اگر تجربهای دارن بنویسن برام. این دوستمون که از خوبهای وبلاگنویسی هم هستن به من پیام دادن و توی چند نوبت راهنمایی کردن. از طرف دیگه من یک کانال استخدامی هم عضو بودم که هر چند برای آموزگاری ابتدایی بود، نکات خوب زیادی داشت که توی مرحله آزمون کتبی هم استفاده برده بودم؛ ولی کانال مصاحبه که این دوست وبلاگنویس فرستادن خیلی عالی بود. هر کسی از مصاحبه میومد تجربهش رو مینوشت و متوجه شدیم خیلی از سوالات مشترک هستن. توی همون کانال یک تصویر از نمونه فرمهای مصاحبهکنندهها بود که نشون میده ملاکشون برای نمرهدهی توی جلسه مصاحبه چیه.
2. تشکیل پرونده و ثبت نام:
بالاخره روز تشکیل پرونده رسید. توی استان ما روز تشکیل پرونده و بررسی مدارک با روز مصاحبه فرق داشت ولی استانهای دیگه صبح و عصر یک روز برگزار کرده بودن. طبق جدول توی سایت، روز شنبه 2 اسفند، صبح بین ساعت هفت و نیم تا دوازده نوبت رشتهی من بود. صبح زود از خواب بیدار شدیم و رفتیم به آدرسی که توی سایت بود؛ مرکز گزینش آموزش و پرورش استان. وقتی رسیدم دیدم دارن اسم مینویسن و من نفر بیستم بودم. نسبتا خوب بود که نه اول بودم و نه آخر.
از اون ساختمان راهنمایی شدیم به یک مدرسه که مجاور آموزش و پرورش بود. همه توی حیاط مدرسه جمع شده بودیم و من کمی سردم بود به همین دلیل توی آفتاب ایستادم ولی نسبتا آروم و خونسرد بودم. کم کم جمعیت داشت زیاد میشد که صدا زدن و گفتن بیاید برای تست سلامت. در واقع یک فرم چهار- پنج صفحهای دادن که خودمون پر کنیم بعد ببریم دکتر تایید کنه. توی حیاط یک آقایی بودن که مرتب تذکر میدادن که به خاطر کرونا فاصله دو متری رو رعایت کنید. ازمون خواستن صف تشکیل بدیم و به نوبت وارد ساختمان بشیم. فرم رو پر کردم و سوابق بیماری هم شکر خدا نداشتم. من چون قبلا سالها پیش، زمان کنکور سراسری یه نوبت مصاحبهی تربیت معلم که الان شده دانشگاه فرهنگیان رفته بودم، فکر میکردم باز قد و وزن اندازه میگیرن و فشار خون و... ولی به خاطر کرونا فقط دکتر از راه دور چند تا سوال پرسید و قد و وزن تقریبی رو هم خودم گفتم و مهر زد و یه خانمی اونجا شماره بهمون داد که اینجا شمارهم نوزده شد و گفت برید مرحله بعد. البته توی کانال بعضیها گفته بودن معاینه پزشکی رو کامل انجام دادن و حتی موها رو معاینه کردن. این روند توی استانهای مختلف با هم فرق داشت. اینجا بیست و پنج هزار تومان هم بابت حق معاینه ازمون گرفتن.
بعد دوباره رفتیم توی حیاط. اون آقایی که مسئول بود، چند تا چند تا اسم میخوندن که بریم بخش ارائهی مدارک و تشکیل پرونده بدیم. توی حیاط که بودیم بعضیها دسته دسته با هم مشغول گفتوگو و تبادل اطلاعات بودن. خیلیها بار اولشون بود که برای مصاحبه میومدن و معمولا باتجربهها بودن که صحبت میکردن. منم دنبال این بودم که از بین خانمهای رشتهشهرهای مختلف، رقیبام رو پیدا کنم. اون روز به جز دبیری علوم، رشتههای حرفه و فن و معارف هم اومده بودن. بعد از پرسوجو همین که سه نفر رو توی رشتهشهر امتحانی خودم دیدم و تازه داشتیم مشغول بحث میشدیم، آقاهه گفتن بیاید توی صف و نشد رتبههاشون و سهمیه داشتن و نداشتن و... رو بپرسم. آخه این موقعیت شغلی که من انتخاب کردم هم با سهمیه میگیره هم بدون سهمیه. منم سهمیه آزاد رو انتخاب کردم. از طرفی همه از نظر ظاهر مثل هم بودن. اکثرا چادر پوشیده بودن و ماسک هم که چهره رو پوشونده بود و من رقیبام رو گم کردم.
همون آقا با صدای بلند اعلام کرد که روی پوشههاتون این اطلاعاتی که میگم رو درشت و پررنگ با خودکار بنویسید. یکی از مدارکی که قبلا توی سایت گفته بودن پوشهی آبیرنگ برای خانمها و سبزرنگ برای آقایون بود که اینجا تاکید داشتن حتما مقوایی ساده باشه بدون گیره و... روی پوشه هم اینها رو نوشتیم: نام، نام خانوادگی، کد ملی، شماره داوطلبی، رشته قبولی، شهر قبولی و برای کسانی که از سهمیه استفاده کرده بودن نوع سهمیه.
البته من دو تا پوشه گرفته بودم و یکی رو گیره زده بودم و توش کاور پلاستیکی گذاشته بودم و هر کدوم از مدارک رو با کپیها توی یک کاور گذاشته بودم. این باعث شد مدارکم خیلی منظم و در دسترس باشه ولی اونا فقط یک پوشه خالی مقوایی میخواستن.
توی حیاط روی نیمکت که نشستم یه خانمی بود که داشت فرم رو پر میکرد و ازم یه سوال پرسید و شروع کردیم معاشرت کردن و کارنامهم رو دید گفت: تو قبولی و... این رو همین جا بگم، اصلا این حرفها رو جدی نگیرید؛ چون هر لحظه یکی بهتون یه اطلاعات عجیب میده و هی امیدوار و ناامیدتون میکنن. منم جدی نگرفتم و گفتم: توکل برخدا. من نتیجه رو کلا واگذار کردم و فقط تمام تلاشم رو به کار میگیرم. بعد شمارههامون رو رد و بدل کردیم و من یک پیدیاف «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» رو خونده بودم بهش معرفی کردم و اونم کتاب «ظرافتهای معلمی گاج» رو قرار شد برام توی واتساپ بفرسته. همین لحظه شماره من رو خوندن و خداحافظی کردم رفتم سالن بالا.
گفتم که چند تا چند تا میرفتیم مرحله بعد و اونجا به ترتیب و با فاصله روی صندلیهای سالن نشستیم. توی سالن پنج نفر کار تشکیل پرونده رو انجام میدادن. یک نفر مسئولشون بود که وقتی مشکلی پیش میومد با ایشون در میون میذاشتن و یک نفر هم پشت کامپیوتر نشسته بود و بعد از تکمیل مدارک، فرم معرفی به مرحله مصاحبه رو آماده میکرد. هر کدوم از ما که توی سالن نشسته بودیم نفر قبلی رو میدیدیم که چه مدارکی رو تحویل میده. به نظرم خیلی خوب بود و باعث میشد هم، زمان داشته باشیم مدارک رو طبق ترتیب مورد نظر اونها مرتب و آماده کنیم هم کمتر لازم باشه با کارمندها صحبت کنیم و کارها سریعتر پیش بره. شکر خدا این مرحله هم من مشکلی نداشتم. اول پرینت کارنامه آزمون رو ازم گرفت و همهی مدارک مرتبط با ثبت نام رو بررسی کرد. هر کدوم رو که درست بود دور همون مورد روی کارنامه خط میکشید. کارت ملی و شناسنامه رو چک کرد و تصویر همه صفحهها رو مطابقت داد. بعد مدرکی که باهاش ثبت نام کرده بودم و توی کارنامه آزمون نوشته شده بود رو خواست و کپی رو هم گرفت. بعد چون گزینه بومی رو زده بودم و شناسنامه رو چک کرد و دید محل تولد شناسنامهایم اون شهر نیست، مدارک اثبات بومی بودن رو خواست که فرم استشهاد سکونت ده ساله رو تحویل دادم و سه قطعه عکس رو گرفت ازم. یکی رو روی فرم چسبوند. دو تا رو توی پاکت به پوشهی آبیرنگ منگنه کرد. برای آقایون توی همین مرحله مدارک مربوط به پایان خدمت نیاز بود و برای کسانی که سهمیه داشتن باید نامه رسمی از نهادهای مربوطه ارائه میکردن و کسانی که ناتوانی جسمی داشتن، نامه از بهزیستی نیاز بود و گمونم همینها. جاماندگان یا همون کسانی که روزهای قبل تشکیل پرونده داشتن و پروندهشون نواقصی داشت هم میومدن و مدارک رو اینجا تحویل میدادن. کسانی هم بودن که یکی از نامهها و تایید نامههای لازم یا گواهی پایان دوره تحصیلی براشون آماده نشده بود، توی این مرحله ازشون تعهد میگرفتن تا 26 اسفند بیارن وگرنه قبولیشون کان لم یکن تلقی میشد. ( همیشه دوست داشتم از این اصطلاح کان لم یکن استفاده کنم. خدا کنه درست نوشته باشم :)) ) بعد چند دقیقه دیگه منتظر نشستیم تا فرم آماده شد که روی اون نوشته شده بود:
مدارک و مستندات مربوط به آزمون مورد تاییده و داوطلب آمادهی مصاحبه است.
روی همین فرم مجدد، آدرس و زمان مصاحبه هم نوشته شده بود. روز بعد، سوم اسفند، رفتم مصاحبه حضوری. ماجرای مفصل روز مصاحبه رو به امید خدا توی یه پست جداگانه منتشر میکنم. سوالی داشتید در خدمتم.
کاش یه روز میومد که هر کسی بر اساس توانایی و تخصصی که داره ،به کار گرفته بشه.
با آرزوی موفقیت
چقدر اون پروسه جمعآوری مدارکش از دانشگاه اذیت کننده میتونه باشه، به خصوص اگه دور باشه محل تحصیل-_-
سلام لادن جان🌹🥰
امیدوارم توی این سال جدید یک عالمه اتفاق خوب و خوشایند برات بیفته و همه اش خیر و برکت و فزونی باشه. عیدت مبارک مهربون🌹❤💐
استخدامیرو دوست نداشتم هیچوقت و نمیدونم چرا !
راه خودم رو رفتم:)