یلدا، جشن تابآوری
حرف قدیمیها رو باید با آب طلا نوشت. چقدر این جمله رو شنیدیم و باورمون شده یا نشده ازش گذشتیم. ولی در نهایت یه روزی باز به همون حرفها، رسم و رسوم و سنتها میرسیم. یکی از سنتهای قدیمی که از زمانهای دور باقی مونده، همین دورهمی و شبزندهداری شب یلداست. از میون اون همه جشن باستانی و مناسبتهای مختلف یه نوروز برای ما مونده و یه یلدا. این دو، که یکی روز نو شدنه و دیگری شب زنده نگهداشتن امید برای رسیدن روز نو، به اندازهای فلسفه در اصل و فرعشون دارن که با گذشت زمان کهنه که نمیشن هیچ، تازهتر و ضروریتر هم میشن. مثل همین امسال که بیش از پیش نیاز به مفاهیم قشنگ نهفته در یلدا داریم.
اگه بهار رنگارنگه، نوروز سفید سفیده، نقطهی صفر و از نو روییدن و ساختن؛ اگه زمستون سفید و خاکستریه به جاش یلدا برامون پر از رنگه. سرخ یاقوتی انار و سبزی پوست هندونه و زرد و قهوهای آجیل و ( یه کم پیشترها سبز و صورتی پسته و) نارنجیِ پرتقالهای آبدار و طلاییِ نون و کلوچههای محلی و خونگی و از همه مهمتر رنگهای درخشان شعلهی بخاری و آتش شبهای دراز زمستون. همهی این رنگها یه جا کنار هم، درست وسط جمع دوستان و آشناها تلاش برای تاب آوردن روزهای سرد و خاکستری زمستونه. روزهایی که سخت میگذره، که همش شبه، خورشیدش کم زوره و ماهش از پس ابرهای سیاه و سنگین برنمیاد. روزهایی که زمین یخ زده و نه بیل و کلنگ حریفش میشه، نه دونه توی دلش عاقبت به خیر. همین میشه که آدمی که مادر طبیعت رو ضعیف و رنجور میبینه، دلش هری میریزه و ناامیدی که همیشه یه گوشه کمین کرده سر میرسه و قوای جسم و روح آدم رو ازش میگیره.
اینجاست که سنت دیرینه به دادمون میرسه که آی بچه! بزرگ! بزرگتر! خانم! آقا! جمع بشید دور هم و بگید و بخندید، دیوان حافظ و شاهنامه بخونید و خیال بپرورونید که مبادا باورتون بشه زور زمستون و شبهای بلندش به شما رسیده! آجیل و هندونه بخورید و بنیهتون رو قوی کنید که روزهای سرد زیادی پیش رو داریم... اما تهش بهار میاد. زمین سبزتر از پوست هندونههامون و دشت از گلهای ریز و درشتش رنگینتر از ظرف میوهی شب یلدامون میشه. این جوریه که اجداد ما، هزاران هزار سال، سختی و جور فراوان رو از سر گذروندن و خاطره ساختن و رویا بافتن.
تلاش کنیم امشب همنشین خوبی باشیم و دل خودمون و دور و بریامون رو قوی کنیم که بد و خوب این روزا چنان که تا امروز گذشته، میگذره و روزهای خوشتر از راه میرسه.
یلداتون خجسته.
یلدات خیلی خیلی مبارک لادن جان.
یکی از رسوم از یاد رفته رسم قاشق زنیه قبل از عید نوروز بچه ها قاشق و ظرف برمیدارن و میرن توی محله ی خودشون قاشقها رو میزنن به ظرف ها تا اهل خونه ها با شنیدن صدای قاشقها بیان دم در و توی ظرف های بچه ها آجیل و تنقلات بذارن. شبیه همین رسم توی کشور های عربی هم هست اما اون وسطهای ماه رمضونه و بهش میگن گرگیعان. توی کشور های غربی هم زیاد دیدیم که عید هالووین از این کارها میکنن.
تا حالا به فلسفهش اینطوری فکر نکرده بودم، چه خوب گفتی :) جملهی آخر که عالی بود اصلا❤
پس ایشالا این سرمای روزگارمون هر چی زودتر با یه بهارِ دلچسب، تموم بشه :)
یلدا مبارک :)