دلخوشیهای صد کلمهای
از وقتی یادمه توی سرم کلی داستان ماجراجویانه داشتم. به زور انگشتم به کلید برق میرسید که شروع کردم به تعریف کردنشون. مامان دیگه عادت کردهبود که در همه حال به داستانام گوش کنه. بزرگتر که شدم دیگه روم نشد تعریف کنم و داستانا راهشون رو به سمت برگه چکنویسهام و نوت گوشی کج کردن. روزی که یکی پیدا شد اولینش رو چاپ کنه، ذوقزده شدم اما دیدم هنوز وقتش نیست. مونده تا یه داستاننویس حرفهای بشم. چند ماه پیش خبردار شدم جلسات نقد داستان کودک و نوجوان به علت کرونا مجازی شده و دست به کار شدم. دلخوشی این روزای من جلسههای یکشنبه دو هفته یک بارِ پر از نکته، ایده و شوق نوشتنه که بهم جرات میده سراغ داستانام برم بلکه راهی به دنیای آدم کوچولوها باز کنن.
دعوتید به شرکت در چالش "دلخوشیهای صد کلمهای" رادیوبلاگیهای عزیز که بودنشون صفای جمع وبلاگنویساست.
کتاب الکترونیک هدیهی نشر صاد رو هم از دست ندید. وبلاگ آقای پژوهشگر رو بخونید.
این حس تو سرتون پر از داستلن رو خووب میفهمم.. من گاهی که دیگه دفتر و خودکار در دسترسم تباشه، ویسشون میکنم 😅
خلق بدون شجاعت، میسر نمیشه ..
امیدوارم بنویسیدشون و ما بخونیمشون..
چه دلخوشی قشنگی:-)
رسیدن به آروزهای کودکی، تحقق رویاهای کودکی یکی از قشنگترین اتفاقاتیه که میتونه برامون بیفته:-)