از وقتی یادمه توی سرم کلی داستان ماجراجویانه داشتم. به زور انگشتم به کلید برق می‌­رسید که شروع کردم به تعریف کردنشون. مامان دیگه عادت کرده­‌بود که در همه حال به داستانام گوش کنه. بزرگتر که شدم دیگه روم نشد تعریف کنم و داستانا راهشون رو به سمت برگه چکنویس­‌هام و نوت گوشی کج کردن. روزی که یکی پیدا شد اولینش رو چاپ کنه، ذوق­‌زده شدم اما دیدم هنوز وقتش نیست. مونده تا یه داستان­‌نویس حرفه‌ای بشم. چند ماه پیش خبردار شدم جلسات نقد داستان کودک و نوجوان به علت کرونا مجازی شده و دست به کار شدم. دل‌خوشی این روزای من جلسه­‌های یکشنبه دو هفته یک بارِ پر از نکته، ایده و شوق نوشتنه که بهم جرات میده سراغ داستانام برم بلکه راهی به دنیای آدم کوچولوها باز کنن.

 

دعوتید به شرکت در چالش "دل‌خوشی‌های صد کلمه‌ای" رادیوبلاگیهای عزیز که بودنشون صفای جمع وبلاگ‌نویساست. 

 

کتاب الکترونیک هدیه‌ی نشر صاد رو هم از دست ندید. وبلاگ آقای پژوهشگر  رو بخونید.