یه کتاب کمدی، رویایی، عاشقانه، خیال انگیز.

نمیدونم چرا به اشتباه فکر می کردم تمام نوشته های شکسپیر تراژدی های تلخ و پیچیده ای هستن که خوندنشون سخته. این کتاب دقیقا بر خلاف تصور من رو ثابت کرد.

داستان دارای چهار بخشه که ارتباط جالبی با هم دارن. تیسیوس(دوک آتن) قراره با هیپولیتا ( ملکه ی آمازون ها) ازدواج کنه. از طرفی پدر هرمیا تصمیم داره دخترش رو به زور به ازدواج دمیتریوس دربیاره در حالی که هرمیا دلباخته ی لایسندره، داستان وقتی جذاب تر میشه که هلنا هم شیفته ی دمیتریوس و از علاقه ی دمیتریوس به هرمیا غمگینه و...

 ماجرای بعد درباره ی گروهی از کارگران آتنه که تصمیم دارن به مناسبت جشن ازدواج دوک یه نمایش عاشقانه اجرا کنن ( اینجاست که شخصیت محبوب من میاد وسط، باتم، یه خودشیفته ی به تمام معنا😁). اما بخش چهارم که روی کل داستان هم تاثیر داره و به نوعی اتفاقات جالب بعد رو هم شکل میده، داستان پریان و قهر و آشتی اوبران (شاه پریان) با تیتانیا ( ملکه ی پریان) و شیطنت های پوک جن بازیگوش ماجراست.

در کل کتاب فوق العاده ایه. من نزدیک سه هفته ست دارم ازش لذت میبرم. بخونیدش حتماً.



رویا در شب نیمه تابستان، ویلیام شکسپیر، ترجمه مسعود فرزاد، انتشارات ناهید، چاپ چهارم 1390، 185 صفحه. 

📖

از متن کتاب: 

برق، در سیاهی شب سیاه، در یک جنبش ناگهانی، آسمان و زمین را آشکار می کند ولی پیش از آن که انسان بتواند بگوید: بنگر! دهان ظلمت، بار دیگر آن را فرو می بلعد. همه ی چیزهای درخشان به همان سرعت دچار تباهی می گردند. 

.

عشق می تواند چیزهای پست و پلید را که قدر و مقداری ندارند دارای وزن و خاصیت نماید. عشق با چشم نمی بیند، بلکه با ذهن نگاه می کند.