این نویسنده ی اتاق 05 کار جالب و خلاقانه ای انجام داده، هر روز یکی از نوشته هاشو روی یه برگه A4 مینویسه و پشت در اتاقش میچسبونه، یعنی همون راهرویی که من موقع حرف زدن با تلفن هی پایین و بالاشو متر میکنم. حس غمناک نوشته هاش که اغلب موضوعات اجتماعی و خانوادگی رو شامل میشه یه جورایی به دلم میشینه. با اینکه میتونم خیلی ساده در اتاق رو باز کنم و زهرا خانم نویسنده ی نوشته های مورد علاقه م رو ببینم، اما هر بار خیلی زود از جلوی در میگذرم که نبینمش و برام نویسنده ی ناشناس باقی بمونه.

بچه بودم دوست داشتم ببینم هوا بین ابرا، همونجا که بارون تشکیل میشه، چه جوریه، اینجا گاهی فکر میکنم همونجاییه که بارون تشکیل میشه... خوبه زیر بارون اشک بریزی و قطره های اشکت بین بارون گم بشه...